loading...
بدو تو وب
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 257 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
admin بازدید : 164 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
گلی جان سفره دل را
برایت پهن خواهم کرد
گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز

و گرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند
در اینجا وقت گل گفتن
زمان گل شنفتن نیست
نهان در آستین همسخن ماری

درون هر سخن خاری ست

گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن
شگفتی نیست ؟
که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید ؟
از اینجا تا مصیبت راه دوری نیست

از اینجا تا مصیبت سنگ سنگش
قصه تلخ جدائی ها
سر هر رهگذارش مرگ عشق و آشنائی هاست
از اینجا تا حدیث مهربانی راه دشواری ست
بیابان تا بیابانش پر از درد است
مرا سنگ صبوری نیست

گلی جان با توام
سنگ صبورم باش

شبم را روشنائی بخش
گلی ، دریای نورم باش

admin بازدید : 167 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
حقیقت
نه به رنگ است و نه بوی
نه به های است و نه هوی
نه به این است و نه اوی
نه به جام است و سبوی.

به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این راز گهربارِ جهان را
انچه گفتند و سرودند, تو آنی
خود تو جام جهانی
تو ندانی تو ندانی
که خود, آن نقطه ی عشقی
تو خودت باغ بهشتی
به تو سوگند
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی

تا بر در خانه ی متروکه ی هر کس ننشینی و به جز روشنیه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل نچینی
نه که جزئی، نه چون اب در اندام سبویی

خود اویی خود اویی. به خود آی!!!!

admin بازدید : 245 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
آن کس که بداند و بخواهد که بداند

خود را به بلندای سعادت بــــرساند

آن کس کــــه بداند و بداند که بداند

اسب طلب از گنبد گـــردون بجهاند

آن کس کــــه بداند و نداند که بداند

با کوزه آب اســت ولی تشنه بماند

آن کس کــــه نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند

ان کس که نداند و بخواهد که بداند

جان و تــــن خود را ز جهالت برهاند

آن کس کـــه نداند و نداند که نداند

در جهل مــــــــرکب ابد الدهر بماند

admin بازدید : 196 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
خدایــــــــــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن

اگه میشـه بیــــــا پاییـن و دستـــــای منـــو ها کن

خدایــــــــــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزه

دیگه حتـــــــــــے همه دنیا،به این دورے نمـے ارزه

تو اون بالا من این پایین،دو تایـــــــے مون چرا تنها؟

اگه لیلــــــے دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟

خدایا! من دلم قرصه،کسے غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت ،که حتــے روز،روشن نیست

کسـے اینجا نمـے بینـه که دنیـــــــــــا زیر چشماته

یه عمره یـــــــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاته

فراموشم شده گاهـے،که این پایین چه هـــا کردم

کـــــــــه روزے بایـد از اینجـا بــازم پـیــش تو برگردم

خدایـــــــــا! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کن

شنیــدم گرمــه آغوشـــت،اگه میشـه منــم جا کن

admin بازدید : 147 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی

دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد

بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را.

admin بازدید : 181 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
آن یار کز او خانه ما جای پری بود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد

تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

منظور خردمند من آن ماه که او را

با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود

از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد

آری چه کنم دولت دور قمری بود

عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را

در مملکت حسن سر تاجوری بود

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را

با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

admin بازدید : 199 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)
سلام من به تو یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم
همه تشنه لبیم ساقی کجایی
گرفتار شبیم ساقی کجایی
اگه سبو شکست عمر تو باقی
که اعتبار می تویی تو ساقی
اگه میکده امروز شده خونه تزویر
وای شده خونه تزویر
تو محراب دل ما
تویی تو مرشد و پیر
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت

یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شدو بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
میگن مستی گناه به انگشت ملامت
باید مستها رو حد زد به شلاق ندامت
سبوی ما شکسته در میکده بسته
امید همه ما همت تو بسته
به همت تو ساقی تو که گره گشایی
تو که ذات وفایی همیشه یار مایی
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
سر ساقی سلامت وای سر ساقی سلامت

سر ساقی سلامت وای سر ساقی سلامت

admin بازدید : 209 سه شنبه 03 شهریور 1394 نظرات (0)

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشكن
در این حصار جادویی روزگار بشكن
چو شقای از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشكن
... سر آن ندارد امشب كه برآید آفتابی؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسرای تا كه هستی كه سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشكن
ز برون كسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشكن

تعداد صفحات : 58

درباره ما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما کدوم مخاطب بدو تو وب هستی؟
    بهترین بازیگر سریال قهرمان رو انتخاب کنید.
    آمار سایت
  • کل مطالب : 576
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 49
  • تعداد اعضا : 85
  • آی پی امروز : 216
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 304
  • باردید دیروز : 111
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 415
  • بازدید ماه : 415
  • بازدید سال : 43,060
  • بازدید کلی : 493,054
  • کدهای اختصاصی